black flower(p,133)
black flower(p,133)
دشمن درجه یکش جونگکوک بود ، کسی که نفرینش کرده بود و توی رفتار هاش نشون میداد که چقدر ازش متنفره و همیشه مسخره اش می کرد.
جونگ کوک سرش رو از شیشه ی ماشین بیرون آورد و با تعجب به تهیونگ که کاملا خیس شده بود نگاه کرد....
جونگکوک: کیم تهیونگ... توی این هوا اینجا چه غلطی می کنی؟
تهیونگ اخم کرد.
تهیونگ: به تو ربطی نداره جئون.... راه خودت رو بکش و برو
تهیونگ گفت و سرش رو برگردوند.
و از وسط خیابون از جلوی ماشین گرون قیمت جونگ کوک که مدلش رو نمی دونست کنار رفت و بدون اینکه به ماشینی که همچنان همونجا متوقف شده بود و جونگکوک که با نگرانی نگاهش می کرد ....
دورتر شد.
جونگ کوک سوار ماشینش شد.
جونگکوک: باید همون کاری که تهیونگ ازش خواسته بود رو انجام می داد یا تهیونگ رو سوار می کرد؟🧠
می دونست حتی اگه سوارش کنه هم ازش تشکری نمی شنوه و مثل همیشه شبیه به سگ هار، دستی که برای کمک بهش دراز شده رو گاز می گیره اما وجدانش بهش این اجازه رو نمی داد.
تنها گذاشتن یه امگای مغلوب و مارک نشده ... تو یه خیابون خلوت کار خطرناکی بود.
جونگکوک با سرعت پایینی به سمت تهیونگ که هنوز دور نشده بود، حرکت کرد و خودش رو به تهیونگ که از سرما به خودش می لرزید رسوند.
جونگکوک: هی کیم... سوار شو.
تهیونگ صورتش رو کج کرد.
تهیونگ: گمشو جئون
جونگ کوک چشماش رو چرخوند.
تهیونگ واقعا کله شق بود و ذره ای ادب تو وجودش نبود...
دشمن درجه یکش جونگکوک بود ، کسی که نفرینش کرده بود و توی رفتار هاش نشون میداد که چقدر ازش متنفره و همیشه مسخره اش می کرد.
جونگ کوک سرش رو از شیشه ی ماشین بیرون آورد و با تعجب به تهیونگ که کاملا خیس شده بود نگاه کرد....
جونگکوک: کیم تهیونگ... توی این هوا اینجا چه غلطی می کنی؟
تهیونگ اخم کرد.
تهیونگ: به تو ربطی نداره جئون.... راه خودت رو بکش و برو
تهیونگ گفت و سرش رو برگردوند.
و از وسط خیابون از جلوی ماشین گرون قیمت جونگ کوک که مدلش رو نمی دونست کنار رفت و بدون اینکه به ماشینی که همچنان همونجا متوقف شده بود و جونگکوک که با نگرانی نگاهش می کرد ....
دورتر شد.
جونگ کوک سوار ماشینش شد.
جونگکوک: باید همون کاری که تهیونگ ازش خواسته بود رو انجام می داد یا تهیونگ رو سوار می کرد؟🧠
می دونست حتی اگه سوارش کنه هم ازش تشکری نمی شنوه و مثل همیشه شبیه به سگ هار، دستی که برای کمک بهش دراز شده رو گاز می گیره اما وجدانش بهش این اجازه رو نمی داد.
تنها گذاشتن یه امگای مغلوب و مارک نشده ... تو یه خیابون خلوت کار خطرناکی بود.
جونگکوک با سرعت پایینی به سمت تهیونگ که هنوز دور نشده بود، حرکت کرد و خودش رو به تهیونگ که از سرما به خودش می لرزید رسوند.
جونگکوک: هی کیم... سوار شو.
تهیونگ صورتش رو کج کرد.
تهیونگ: گمشو جئون
جونگ کوک چشماش رو چرخوند.
تهیونگ واقعا کله شق بود و ذره ای ادب تو وجودش نبود...
- ۸.۵k
- ۲۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط